|
چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 1:52 :: نويسنده : fati
يه روز مادر دوست صميمي غضنفر ميميره. بهش ميگن: تو برو يه جوري بهش بگو كه زياد ناراحت نشه. ميره ميگه: ببين، يه شتري بوده... در خونه همه ميخوابه... ايندفعه رو مادر تو خوابيده يه روز يه غضنفر روي ديوار مينويسه: «زنده باد ك.ير»! ميگن: آقا اين چرت و پرتها چيه رو ديوار نوشتي، بده، زشته؟ ميگه: به سه دليل. اول اينكه «سرش را در راه اسلام داده». دوم اينكه «انسان سازه» و سوم اينكه «در مقابل بيحجابي قد علم ميكنه دورهگرده تو يكي از كوچههاي شمرون داد ميزده: دمكني 500 تومن! دمكني500 تومن! پيرزنه سرشو از پنجره مياره بيروه، ميگه: ننه، تا ته بكوني چند ميشه؟ يه شب تهرونيه ميشينه با زنش فيلم س.وپر ميبينه. خلاصه كلي حشري ميشه و به زنش ميگه: الله و بالله بايد برام سا.ك بزني! هرچي زنه ميگه: بابا اين كثافت كاريا چيه... من حالم بهم ميخوره، به خرج يارو نميره و هي از آقا اصرار و از خانم انكار، تا بالاخره زنه كمكم راضي ميشه و با عشوه به مرده ميگه: عزيزم به شرط اينكه سر ك.. يكم خامه و عسل بمالي، كه بد مزه نباشه. تهرونيه ميگه: بيلاخ! اگه اينجوري بود كه خودم ميخوردمش! نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |